از هیئت عاشقان امام زمان(عج) چه میدانید؟
علی حاتمی
روزهای عجیبی بود و انگار همین دیروز. هر روز کوچهای و محلهای به عطر شهیدان معطر میشد. روزهای آغازین فصل تابستان بود، دهان به دهان خبر شهادت عینالله عسگری بین مردم پخش میشد. تشییع و تدفین و سوم و هفتم. جوان بودیم و پر شور، میخواستیم دنیا را عوض کنیم، در قبال خون ارزشمندی که از جوانانمان در مسیر مبارزه و جنگ به زمین میریخت احساس مسئولیت میکردیم.
باید کاری میکردیم، حالا تازه سال 65 است و تازه عملیات مهران (کربلای یک) تمام شده بود، میخواستیم با بچههای مسجد جای داشته باشیم و دور هم جمع شویم، هفتگی یا ماهانه تا رشد کنیم و بزرگ شویم. کسی باشد تا قرآن بخواند، ترجمه کند و روایات اهل بیت علیهم السلام را برایمان بگوید و جان تشنه ما را سیراب کند و به راستی آن روزها مشتاق این حرفها بودیم و بهترین جایی که میتوانستیم به همه این اهداف برسیم هیئت بود. هیئت چون نخ تسبیحی بود که از دل دانهها میگذشت و آنها را دور هم جمع میکرد، ما هم به این راز پی برده بودیم. جمع شدن در زیر پرچم اهل بیت! حالا اسم آن مهم نبود چشممان به هدف بلندی بود که در پایان آن راه، کسانی که روی دو پا راه میروند، بقی میگرفتند به نام انسان، ادم و خلیفه خداوند. راه نجاتمان را فقط در سوار شدن بر سفینه نجاتی میدیدیم که بلیط سوار شدن آن محبت بود. محبت آن امامی که در دشت تفدیده طف خون پاکش را برای نجات ابنای بشر از جهالت و حیرت و گمراهی نثار کرد « و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرة الضلاله».
این بار هم خون شهیدی دیگر انگیزهای ایجاد کرده بود و حرکت جدیدی را سامان بخشیده بود. تمام کسانی که امروز پدر و بعضی هم پدربزرگ شدهاند، جوانهای پاک و بی آلایشی بودند محصل یا در آستانه کنکور. حالا گاهی دور هم مینشینیم و به سر و روی هم نگاه میکنیم میبینیم محاسن و موهای خیلیهامان سفید شده و آن روز حتی یک موی سفید نداشتیم، شروع کردیم و هیئت زدیم، هیئتی که نه جایی مشخص برای برگزاری داشت و نه امکاناتی. فقط برنامه یک هفته را میدانستیم و شفاهی قرار میگذاشتیم که مثلا" این هفته هیئت منزل فلانی بعد از نماز مغرب و عشا. درو هم جمع میشدیم و چند آیه از قرآن و بعد هم دعای کمیل، نه دیگی نه اجاقی نه بلندگو و چراغی، چای بود و گاهی هم میوه، اما اطمینان قلبی داشتیم که انتهای این راه روشن است. گاهی در بعضی مناسبتها بانیهایی پیدا میشدند و به قول حاج اسماعیل اصفهانی آب و آشی به راه میانداختیم، دیگ و اجاق قرضی از مسجد و یا افراد به دوش میکشیدیم و با تمام بیتجربگیها برنج دم میکردیم و در آخر شب و پایان هیئت مینشستیم و ظرف میشستیم، آن روزها ظرفهای یکبار مصرف مثل امروز مرسوم و معمول نبود. از تمام کارهایی که در هیئت میکردیم خوشحال بودیم، الان که نیم نگاهی به آن روزها میاندازم میبینم که "حب الحسین علیه السلام" چه جسارت و جراتی به ما داده بود.
دو سالی به همین تریب گذشت. جنگ پایان پذیرفت و سال بعد هم حضرت امام(ره) از میان ملت پرکشید و با قلبی آرام در جوار رحمت حق آرام گرفت. کم کم هیئتها نظم و نسقی مییافتند و با هم تجربیاتی کسب میکردیم. از سخنرانی شیخ مرتضی محمدی و دعای توسل و کمیل به سمت سخنرانیهای شیخ ضیا نعمانی، شیخ رضا جعفری و مراسمهای دهگی سوق پیدا کردیم. شاید برای اولین بار بود که در تمام محلمان به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها پنج شب برنامه میگذاشتیم. اولین بار در منزل حاج اسماعیل اصفهانی و مراسم زیارت عاشورای دهه اول محرم در منزل حاج مصطفی نوروزی رحمة الله علیه. با زور و زحمت و پولهای قرضی یک آمپلی فایر که اکو هم میشد خریدیم. آن روزها پولدارمان قدرت سلیمی بود که ده یا بیست هزار تومان از کل مبلغ شصت هزار تومان پول بلندگو را بصورت قرضی داده بود و آخرش هم پس نگرفت و هدیه هیئت شد. یکی از مشکلاتمان در هیئت که بصورت پای ثابت درآمده بود مشکل مراسم سوگواری بود و همیشه برای خود مخالفان و منتقدانی داشته است که معمولا" با اتخاذ روش بینابین میتوانستیم رضایت همه گروهها را بدست بیاوریم.
بعدها که عوامل طبیعی زندگی مثل تحصیل و تزویج، هر کس را به راه و مقصدی برد کمتر میتوانستیم مثل گذشته دور هم جمع شویم. نسل اول هیئت بود و خالا از میان همان نسل اولیهای هیئت، روحانی، پزشک، وکیل، پاسدار، معلم، وارد کننده و کارآفرین هم داریم. جوانان دیروز حالا با فرزندان خود که به جوانی و نوجوانی رسیدهاند به هیئت میآیند و هر چه دقت میکنیم این شعر را بهتر میفهمیم که «ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد» و اکنون که نسلی دیگر از همان جوانان پر شور و دلداه مکتب اهل بیت علیهم السلام افتخار خدمت در هیئت را بر دوش گرفتهاند و این راه را ادامه میدهند. از برایشان آرزوی توفیق میکنم. جالب اینکه در پایان نگارش سطور زیارت مخصوص علی بن موسی الرضا از تلویزیون پخش میشود و حال و هوایی برایم ایجاد کرده است.